Saturday, October 20, 2012

نیک‌آهنگ جان دست مریزاد: "آسایش روانی جامعه" موهبتی که هیچگاه قدرش دانسته نشد

سیر تکاملی ریال: طرحی از نیک‌آهنگ کوثر 

به بهانه انتشار کاریکاتوری از نیک‌آهنگ کوثر (کاریکاتور سیر تکاملی ریال) و در پی آن انتشار نوشته‌ای تند و انتقادی نسبت به آن کاریکاتور، وادار شدم چند خطی هم من قلمی کنم! درست است که ارزش ریال در زمان پهلوی‌ها نسبت به دوران قاجارها نصف گردید، اما آن کجا و ۵۰۰ برابر بی‌ارزش شدن‌اش در این‌روزها کجا! به باور من مفهومی که این کاریکاتور می‌رساند، ثبات ارزش ریال است در یک‌دوره از ابتدا تا انتهای آن. نوشته‌ی متعصبانه دوست عزیزمان نسبت به کاریکاتور مورد بحث و نسبت به وضعیت اقتصادی  دوران پیش از انقلاب، متاسفانه به‌گونه‌ای ناخواسته مُهر تاییدی‌ست بر شرایط فعلی کشور و ملت! به گمان‌ این نگارنده از جاده انصاف خارج می‌شویم، اگر کفه ترازوی‌مان را یکسویه و تنها با نگاه بر نقاط تاریک و منفی پُر کنیم

خوب، هی می‌گوییم شاه بد بود. همو بود که مصدق عزیزمان را با کمک دستگاه‌های اطلاعاتی غرب از صدارت به زیر کشید. خواهران و برادران شاه ظالم و دزد و اطرافیان‌اش چابلوس و مفت‌خور بودند! رشوه‌خواری رواج داشت. اختلاس هم حتما بود. سانسور بود. ساواک و شکنجه و زندانی سیاسی و اعدام هم الاماشاالله و و و
آری این‌ها همه وجود داشت که تماما قابل نقد است و تک تک‌شان اگر در دادگاهی صالحه طرح شوند، می‌توانند جرمی محسوب گردند، اما آیا انسان‌های پاک، نیکوکار، درستکار، سالم، دردآشنا، خردمند و باتدبیر، کم بودند که با همت خود، اما در بستری که در همان نظام برای‌شان فراهم شد، بر مصدر امور قرار گرفتند و به کشور و ملت خدمت کردند و از برکت وجودشان اندک ثباتی بوجود آمد، به ویژه در زمینه اقتصادی که موضوع کاریکاتور مورد بحث است؟ 

 اگر قبل از انقلاب، هیچ کار مفیدی هم صورت نگرفته باشد، وجود فقط همان‌ یک موهبت بزرگ "آسایش روانی جامعه" که هیچگاه روی پریشانی به خود ندید، و هیچگاه نیز قدرش دانسته نشد، میتواند به نظام گذشته نمره قبولی دهد و  نظام فعلی را رفوزه اعلام کند! آیا ستمی که در دوره کنونی می‌کشیم ورنجی که می‌بریم دارای پشتوانه‌ی معقول و منطقی است یا  فقط برای حفظ صندلی قدرت است! آیا ندیده‌ایم، نشنیده‌ایم و یا نخوانده‌ایم که: در گذشته کِی مردم همواره در حالت ترس و نگرانی از فردای خود بسر می‌بردند؟ کِی دغدغه بنزین و گوشت و مرغ و میوه و دارو و نان و گرانی و بیکاری برای عموم و در چنین سطح وسیعی وجود داشت؟ کِی فضای جنگ و خونریزی و بیچار‌گی بطور همیشگی و دائم تن‌ها را می‌لرزاند و با جان و روان ملت بازی می‌کرد؟ کِی دلار، چنین نوسانات وحشتناکی داشت و زندگی تک تک شهروندان را دستخوش نوسان می‌کرد؟ کِی گروه گروه از بهترین فرزندان این آب و خاک، به دلیل شرایط دشوارِ حاکم، کشور را ترک می‌کردند؟ آیا فراموش کرده‌ایم همان‌هایی هم که در خارج دانشی آموخته بودند و قصد ماندگاری داشتند، به تشویق همان نظام بد سیاسی و توسط مردانِ همان شاه در آن روزگار، به مملکت بازگردانده می‌شدند! ما را چه می‌شود که فقط بدی‌ها را می‌بینیم؟ به خودمان نباید نهیب بزنیم که بیشترِ دغدغه‌ها در پیش از انقلاب، از جنسِ نبودِ آزادی‌های سیاسی بود، نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی که امروز همه‌ی این دغدغه‌ها را باهم یک‌جا داریم!؟ اما فراموش هم نکرده‌ایم که در گذشته نیز شرایط بد اقتصادیِ ناشی از ضعف طرح‌ها و نبود برنامه‌هایی که قادر باشند ورود ناگهانی دلارهای نفتی را مدیریت کنند، عده‌ای را در تنگنا قرار داده بود، اما این‌همه دغدغه اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در سطح خانواده و اجتماع به‌گونه‌ای فراگیر و همه‌جانبه، هیچ‌گاه بدین شکل وجود نداشت
 
 در همان بستر فرهنگی و سیاسی تنگ و تاریک قبل از انقلاب، اما آنقدر فضا فراهم شده بود تا بزرگترین متفکران و اندیشمندان اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی و سرآمدان علوم در سرزمین‌مان شکوفا شوند و امکان بروز یابند. همان‌هایی که هنوز به عنوان افتخار کشورمان ازشان یاد می‌کنیم. همان‌هایی که در همان فضای خفقانی، به عنوان استادان بزرگ دانشگاه‌ها اجازه خدمت به کشور را داشتند. همان‌هایی که سالهاست - پس از انقلاب - جای‌شان را به کسانی داده‌اند که مدارک‌شان تقلبی از آب در آمد! از آنهایی می‌گویم که دیگر در میان جوانان‌مان در مراکز دانشگاهی کمتر یافت می‌شوند! آنهایی که یا در میانسالی، دق‌مرگ شدند، یا خانه نشین‌شان کردند، یا به خدمت خارجیان درآمدند و یا در گوشه‌ای در زندان‌ عمر می‌گذرانند! در کجای تاریخ یک‌صد ساله‌ی اخیر سراغ دارید که اینگونه به کارِ کارشناسانه، برنامه‌ریزی، بودجه نویسی، کیفیت، بهینه‌سازی، تدبیر، مدیریت و خلاصه ابزار اداره‌ی کشور و ملت بی‌اعتقادی وجود داشته باشد؟ آیا قبل از انقلاب تشکیلات اداری مانند امروز بی در وپیکر بود؟ آیا در اداره امور، این چنین، خان خانی وجود داشت؟ آیا به این میزان تعدد مراکز تصمیم‌گیری رشته‌ی کار از هم می‌گسست؟ آیا این همه حرف‌های یامفت و غیرعلمی از تریبون‌های ریز و درشت توسط عده‌ای بی‌سواد و واپسگرا و در تضاد با یکدیگر شنیده می‌شد؟ آیا این همه منبردار صد من یک غاز که خزعبلات، تحویل خلق‌الله دهند، دیده می‌شد؟ آیا این تعداد نابخرد و بی‌سیاست در اداره امور سهیم بودند؟

 آری کاریکاتور "سیر تکاملی ریال" نیک‌آهنگ، کاری‌ست زیبا، متفکرانه و ماندنی، دست مریزاد! اما در این رهگذر در تعجب‌ام از بعضی‌ از دوستان - که عزیزمان هم هستند - چنین برخورد غیرمنصفانه‌ای که بر همه چیز گذشته‌مان مُهر باطل می‌زنند! سوال اینست که آیا هنوز وقت آن نرسیده که به همه‌ی واقعیت‌ها - چه تلخ و چه شیرین - درهم، یک‌جا و مخلوط باهم بنگریم؟